لباس پوشيدن شانى از شؤون انسانى است، كه عمرى به قدمتخود انسان دارد. تا جايىكه مطالعات مردم شناسانه قد مىدهد،تلبس، دست كم سه نياز متفاوت، حفاظت در مقابل سرما،گرماو برخى ديگر از عوارض طبيعى "نياز طبيعى"، حفظ عفت "نيازاجتماعى" و بالاخره آراستگى و زيبايى "نيازروانى" را در عرضهم تامين مىكرده است. نوع پوشش در هر جامعه، علاوه برخصوصيات جغرافيايى وطبيعى، موفقيت جنسى، سنى، شغلىو ديگر عوامل اقتصادى و اجتماعى تابعى از فرهنگ وجهانبينى حاكم برآن جامعه است. تنپوش يك جامعه بيش ازآنكه تبلور سليقه ورزيها و تنوع طلبهاى بىحد و حصرانسانىباشد،آئينه تمامنماى جهانبينى و ارزشهاى حاكم بر فرهنگيك جامعه است. البته نمىتوان منكر شد كه عوامل شناخته وناشناخته ديگرى نيز همواره وجود دارد كه افراد را به نقضارزشها و عدم تمكين الگوهاى فرهنگى حاكم سوق مىدهد.اسلام بهعنوان يك مكتب جامع، ارزشهايى را متناسب بابينشهاى خود بر رفتارها و آداب فردى و اجتماعى دينداران، ازجمله پوشش آنها حاكم كرده و با توجه به ضرورتهاى طبيعى،اجتماعى و روانى معيارهايى را در كم و كيف لباس مدنظر قرارداده است كه برخى واجب وبرخى مستحب مىباشند. طبيعىاست عينيتيابى اينالگوها نيز همچون سايرين رهين علم وآگاهى به مطالبات دين و ميزان دغدغه خاطر در اجراى فرامينالهى است. در اين مقاله سعى ما برآن است تا در حد بضاعتمزجاة خود، ديدگاه اسلام را با استناد به آيات و رواياتى چندمطرح سازيم.اميد آنكه مقبول اهل نظرافتد.
قلللمؤمنين يغضوا منابصارهم ويحفظوا فروجهم ذلك ازكىلهماناللهخبيربمايصنعون و قل للمؤمنات يغضضن منابصارهن ويحفظنفروجهن و لايبدين زينتهن الا لبعولتهن او آبائهن اوآباء بعولتهن اوابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنىاخوانهن او بنىاخوانهناونسائهن او ماملكتايمانهن اوالتابعين غيراولىالاربة منالرجال اوالطفل الذين لميظهروا على عورات النساء ولايضربن بارجلهن ليعلم مايخفين من زينتهن وتوبواالى الله جميعا ايه المؤمنون لعلكم تفلحون.(نور:30-31)
اى پيامبر، به مردان باايمان بگو كه نگاههاى خود را از زنان فروگيرند و فرجهاى خود را حفظ كنند (بپوشانند) اين كار براى آنهاپاكيزه تر است. به درستى كه خداوند به آنچه انجام مىدهند آگاه است. و به زنان باايمان بگو كه چشمان خود را از مردان فروگيرند و دامنهاى خود را حفظ كنند (بپوشانند) و زينتهاى خود راآشكار نكنند مگر آنچه كه ضرورة ظاهر است و بايد كه گردن وسينه هاى خود را با روسريهاى خود فرو بندند و زينتهاى خود راآشكار نكنند، مگر براى همسرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان آزاده يا كنيزان يا مردانىكه تمايلى به زنان ندارند يا اطفالى كه به عورت زنان آگاهى ندراند. و زنها نبايد پاهاى خود را چنان برزمين بكوبند كه زينتهاى مخفى آنها معلوم شود واى مؤمنان، به سوى خدا توبه كنيد شايد رستگار شويد.
الغض: از نظر لغت، دومعناى عمده براى غض بيان شده است،يكى نقصان و كم كردن و ديگرى بستن به چشم و هركدام از اين دو معنا قابل تبيين به دو صورت مىباشد كه میتوان درمجموع، چهار معنا براى غض بيان كرد:
الغض:النقصان. (1)
1- كم كردن ديد چشم، به اين صورت كه سررا به زير بيندازدو يا صورت را برگرداند.
2- كم كردن، به معناى نگاه آنى كردن نه نگاه استقلالى.
الغض: اطياق الجفن. (2)
1- بستن چشم به صورت كامل و نگاه نكردن.
2- بستن چشم به معناى انصراف و اعتنا نكردن.
باتوجه به متعلقهاى مختلفى كه براى غض بصرمىتوانگرفت وبا توجه به اين مطلب كه استعمال لفظ در اكثر از معناى واحد درقرآن، صحيح باشد،هر كدام از چهار معناى غض با توجه به يكىاز متعلقهامىتواند صحيح باشد; مثلا اگر متعلق را فروج بگيريم،معناى آن،بستن چشم به طوركامل مىباشد واگر متعلق را زنيامردبگيريم معناى آن،كمك کردن ديد ياآنى نگاه كردن مىباشد.
الخمار: روسرى و هرچيزى كه سر را بپوشاند (3) و از اينكه در آيه كريمه دستور داده كه زنها به وسيله خمار گردن وسينههاى خودرا بپوشانند، معلوم مىشود كه خمار، اضافه براين كه سر و موهارا مىپوشاند اطراف آن، مقدارى اضافه دارد كه بتوان به وسيله آن گردن و سينه ها را پوشاند و همان طور كه از شان نزول آيه نيزاستفاده مىشود، اطراف آن را قبلا پشت سر مىانداختند. پس خمار پارچه اى بزرگتر از روسرى مىباشد.
الفرج: به معناى شكاف است، اما در اضافه شدن به كلمه اى ديگر، معانى مختلفى دارد اگر به ضميريا اسم انسان اضافه شودبه معناى محل مخصوص و يا كنايه از عورتين است (4) و (5)
عورة: هر چيزى را كه انسان حيا دارد كه آن را آشكار كند، عورةگويند (6) و اگر به ضمير انسان اضافه شود معناى همان محل مخصوص را دارد.
الزينه: چيزى كه به وسيله آن زينت مىكنند. (مايترين به) (7) معناى لغوى زينت يا رواياتى كه زينت استثناء شده در آيه كريمه را "انگشتر" معنا كرده سازگاراست اما با توجه به رواياتىكه زينت استثنا شده را مقدارى از بدن، مثل"صورت و دست"تعبير مىكند و با توجه به قول اكثر مفسرين كه معناى زينت را"مواضع زينت" گرفته اند، مىتوان در معناى لغوى زينت توسعه داد كه هم شامل وسايل زينت شود و هم شامل مواضع زينت كه مقدارى از بدن باشد. «الزينة تحسين الشىء بغيره من لبسه او حليةاو هيئة» (8)
الجيب: در اصل، طوقه و گشادى سرلباس است ولى براىگردن و سينه، كنايه آورده مىشود (9) و در آيه كريمه هم كه جيوب به ضمير نساء اضافه شده است، معلوم مىشود كه معناىآن، طوقه لباس نيست بلكه منظور، همان گردن زنان است كه همان محل طوقه لباس است.
الاربه: به معناى حاجت (10) و گاهى شديد منظور است. (11)
1- چون متعلق ذكر نشدهاست، ممكن است آن را مطلق آنچه كهنگاه كردن به آن حرام استبگيريم; (12) چنانچه صاحبمجمعالبيان، تفسير كردهاند «عمالايحل لهم النظر اليه». (13)
2-ممكن استبه قرينه جمله بعدى كه حفظ فروج است، متعلقغض را فروج بگيريم; چنانچه مرحوم، علامه طباطبايىفرمودهاند: «و على هذايمكنانتقيد اولىالجملتينبنابنتها ويكونمدلول الاه هوالتهى عنالنظرالىالفروج» (14) .
3- مىتوان به قرينهمقابله دو آيه كه اولى خطاب به مردان و دومى خطاب به زناناست، متعلق غض را در آيه اول، زنان و در آيه دوم، مردانبگيريم و ازشان نزول آيه نيز اين وجه بيشتر از دو وجه قبلىاستنباط مىشود.
1- عن محمدبن يحى عن احمدبن محمد عن علىبن الحكم عنسيفابن عميره عن سعدالاسكاف عنابىجعفر عليهالسلام قال:«استقبل شاب من الانصار امراة بالمدينة وكان النساء ينقنعن خلفآذانهن فنطر اليها وهن مقبله فلما جازت نظر اليها و دخل فى زقاققدسماه بين فلان فجعل يتطر خلقها و اعترض وجهه عظم فى الحائط اوزجاجه فشق وجهه فلما مضت المراه نظر فاذا الدماء تسيل على توبهوصدره فقال والله لاتين رسولالله صلىاللهعليهوآله ولاخيره فهبطجبرئيل عليهالسلام بهذه الايه «قلللمؤمنينيغضوامنابصارهم»». (15)
اين شان نزول،احتمال سوم درمتعلق غض راتاييد مىكند; چونصحبتىازفروج ياكلمحرمات نيستبلكه مورد، زن ومرد است.
قبل از ورود در بحث، مناسب است كه ابتدا، مساله ملازمهاى راكه در جريان بحث و استدلات، از آن گفتگو مىشود روشن كنيم.بين وجوب پوشش ونگاه، چهار صورت ملازمه،تصور مىشودكه بين دو مورد، ملازمه، عقلا و شرعا و عرفا ثابت است و بيندو مورد، ملازمهاى نيست.
1- وجوب ستر و پوشش، ملازم استبا حرمت نگاه. در هرمورد و موضعى كه امر به پوشش شدهاست، نگاه كردن به آنحرام است والا شرعا و عقلا و عرفا مناط و دليلى براى وجوبپوشش بهنظر نمىرسد و كاملا روشن است كه مثلا زن بايد بدنخود را بپوشاند اما آيا در منزل كه هيچ فردى نيستيا در حمامنيز پوشاندن بدن واجب استيا خير؟ پس معلوم مىشود كهوجوب پوشش،براى حفظازنگاهاست ومعلوممىشود مواضعىكه وجوب پوشش دارد حرمت نگاه هم دارد.
2- بين عدم وجوب پوشش و جواز نظر، ملازمهاى نيست;زيرا ممكن استبراى رفع حرج يا موارد ديگر، به عدهاىرخصت دادهشده كه مواضعى از بدن را نپوشانند ولى به ديگراننيز اجازه نگاه داده نشدهاست; مثل مقدارى از بدن مرد كهوجوب پوشش ندارد ولى نگاه كردن زن هم جايز نيست.
3- بين جواز نگاه و عدم وجوب پوشش، ملازمه هست;زيرا اگر نگاه كردن جايز است، پس معلوم مىشودكه پوشش،واجب نيست، به همان بيان سابق.
4- بين عدم جواز نظر و وجوب پوشش ملازمهاى نيست.براى زن، نگاه به بدن مرد جايز نيست ولى براى مرد همپوشاندن واجب نيست، به همان بيان سابق.
در اين دو آيه، موضوعات ذيل، اهم مسائل طرح شده مىباشند.
1- مساله نگاه و به تعبير قرآن، غض بصر.
2- مساله ستر و پوشش و به تعبير آيه، حفظ فروج.
3- مساله عدم جواز اطهار زينتبراى زنان به ضرب خمار.
4- استثناى مقدارى از بدن، از حكم وجوب پوشش، بهتعبير «الاماظهرمنها».
5- استثناى افرادى كه در مقابل آنها حكم الزامى پوشش ازاو براى زن، برداشته شدهاست، به تعبير «الا لبعوتهن...».
6- منع زنان از هرگونه عمل محرك و جلب كننده، به تعبير«ولايضربن بارجلهن...».
اما در خصوص نگاه چند مساله دراين آيه، مورد بحث قرارگرفتهاست.
1- حرمت نظر و نگاه به فروج (عورتين)
2- حرمت نظر و نگاه مرد و زن اجنبى به يكديگر
3- حرمت نظر و نگاه شهوانى مطلقا
4- جواز نظر و نگاه به دست و صورت زن اجنبى
اولا، نگاه به عورتين، چه نگاه مرد به مرد يا مرد به زن ياءبالعكس، تمام موارد حرام است. آيه كريمه مى فرمايد: «يغضوامن ابصارهم و يحفظوا فروجهم» به دليل روايت كه مى فرمايد:منظور از حفظ فروج در اين آيه، حفظ از نگاه است; يعنى بايدبپوشانند و هر موضعى از بدن كه واجب باشد پوشانده شود.مسلما نگاه به آن محل، حرام است; چون پوشاندن براى ايناست كه ديده نشود، پس نگاه كردن به آن حرام است و همچنينبه دليل مقابله بين غض يصر و حفظ فرج كه اولا، نگاه مطرح شده بعدا حفظ، معلوم مىشود كه منظور از حفظ، همان حفظ ازنگاه است (16) و شايد كلام امام عليهالسلام هم اشاره به همينمقابله باشد.
استدلال قبل به آيه كريمه، براى حرمت نگاه به عورتين از راهملازمه بين وجوب پوشش و حرمت نظر بود با توسل به جملهحفظ فروج; اما خود جمله «يغضوا من ابصارهم يا بغضض منابصارهن» نيز دلالتبر حرمت نظر به فروج (عورتين) دارد كهمتعلق غض را به قرينه حفظ فروج كه بلافاصله بعد از آنآمدهاستخود فروج بگيريم و معناى غض چشم، بستن باشد;پس آيه كريمه مىفرمايد: (امر مىكند) كه به عورتين نگاه نكنيد.اما صرف نظر از آيه، حرمت نگاه به عورتين بين فقها و مسلميناجماعى است و قابل ترديد و تشكيك نيست.
«قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم»
آيه اول، به قرينه آيه دوم و تقابل بين اين دو آيه، خطاب بهمردان و متعلق خطاب زنان است; يعنى مردان چشمان خود رااز زنان فرو گيرند و به آنها نگاه نكنند و همچنين «قل للمؤمنات»خطاب به زنان بوده و متعلق خطاب، مردان هستند; يعنى زناننيز به مردان نگاه نكنند و يا از اين قسمت آيه، حرمت نگاه بهزنان يا بخشى از بدن آنها معلوم مىشود «ولايبدين زينتهن» بهزنان دستورداده شده كه زينتهاى خود رابپوشانند وآشكار نكنندو منظوراز زينت، مواضع زينت است، چون كه خود زينت،بهخودى خود، حرمت آشكار كردن ندارد بلكه چون اظهار زينتموجب اظهار موضع آن و بدن زن مىشود لذا آشكار كردن آنحراماست. (17) بعضى، وجوب پوشش دارد وبه بيانى كه گذشتهر موضعى كه پوشش آن واجب باشد نگاه به آن حرام است.
«قل للمؤمنين يغضوا منابصارهم ... و قل للمؤمنات يغضضن»متعلقغض در آيه، هركدام از زن و مرد است. و معناى غض بصر،بستن چشم و ترك نظر نيستبلكه كنايه است از ترك استمتاعهركدام از زن و مرد از ديگرى، مگر از زوج و زوجه و مملوكه.پس استمتاع ولذت بردن هركدام از زن و مرد از ديگرى جز در آندومورد، حرام است. حال اگر نگاه در موردى كه اصل آن جايزاست همراه شد با نوعى استمتاع ولذت و شهوت، همان چيزىاست كه آيه از آن نهى مىكند. مرحوم، آيت الله خويى -رحمةالله عليه - مىفرمايند: «فانها الايه تدل على لزوم كف النظرالذى هو بعمنى الانصراف عن الشى تماما فتدل على حرمة جميعانواع الاستمتاع من المراة. ماعدا المملوكه والزوجه، و عليه فاذا ثبت منالخارج جواز النظر الى بعض اعضاء المراة علم ان المراد من ذلك انماهوالنظر البحت لاالمشوب ينوع من الاستمتاع والتلذذ» (18)
«لاييدين زينتهن الا ماظهر منها». براى حرمت نظر به زن اجنبه، بهاين قسمت از آيه كريمه استدلال شد كه مىفرمايد: «لايبدينزينتهن» ولى اين بخش نيز استثنايى دارد «الا ماظهر» مگر آنچه كهظاهر است. در باره اين استثناء واقوال مختلفى كه ذيل آن بيانشدهاست ان شاءالله، در مساله پوشش وجه و كفين، به صورتمفصل بحثخواهد شد اما مختصرا بايد گفت كه از «لايبدين»كهآشكار نكنند و بپوشانند، مقدارى استثناء شده كه «الا ماظهر منها»است و منظور از «الاماظهر» به ضميمه روايات، صورت و دستهااست در نتيجه صورت و دست از حرمت نظر به اجنبيه استثناءشدهاست، البته فقها; دراين مساله، سه قول دارند:
1- جواز نظر به وجه كفين، بدون شهوت 2- عدم جواز، مطلقا3- تفصيل بين دفعه اول كه جايز است و دفعه بعدى كهحرام است.
در مساله پوشش نيز دو مساله، قابل بررسى است كه آيه كريمه،آن را بيان نموده است: يكى مساله پوشش فروج كه بين زن ومرد، يكسان است و ديگرى مساله پوشش بقيه بدن، كه احكامىمخصوص به زنان بيان شدهاست.
مساله پوشش فروج، در اين آيه كريمه براى مردان و زنان يكسان بيان شدهاست «يحفظوا فروجهم» خطاب به مردان و «يحفظنفروجهن» خطاب به زنان. معلوم مىشود كه اين حد از پوششكه مربوط به فروجاستبين زنان و مردان مشتركاست و تفاوتىبين آنها نيست اما خود آيه،اولا، به وسيله «بحفظوا» دلالتبرالزام دارد، يا اين كه به صورت خبر آمدهاست كه تاكيد بيشترىبر امر دارد و يا اين كه لام امر، محذوف استيا جواب مشروطمقدر (19) ولى در هر صورت شكى نيست كه دلالتبر الزام دارد.و ثانيا: كلمه حفظ در اين آيه كريمه، به معناى پوشاندن فروجاست، به دو دليل:
1- به قرينه صدر آيه كه مساله غض بصر را مطرح مىكند وبعدا مساله حفظ فروج را، معلوم مىشود كه در مقابل نگاهنكردن دستور به پوشاندن مىدهند. (20)
2- از امام صادق عليهالسلام ذيل همين آيه، نقل شدهاستكه فرمودند: هر آيهاى كه در قرآن درباره حفظ فرج آمدهاست،منظور حفظ از زناست مگر اين آيه كه منظور، حفظ از نگاه استكه همان پوشش است. «... كل شى فى القرآن من حفظ الفرج فهو منالزنا الا هذه الايه فهو من النظر»روايات زيادى نيز دلالتبر وجوب پوشش عورة، در بابآداب حمام (21) دارد. اضافه بر اين كه سيره عملى قطعى، برپوشش عوره، موجود بوده و هست.
مساله پوشش مخصوص زنان
«ولايبدين زينتهن» در اين آيه، تا اين جمله، احكام براى مردان وزنان يكسان بيان شدهاست وازاينجا به بعد، احكامى مخصوصبه زنان است و معلوم مىشود كه زنان، در مساله پوششاحكامى بيشتر از مردان دارند.
اولا، زن بايد تمام بدن خود را اضافه بر عورتين بپوشاند واين مساله، بين مسلمين متفق عليه است (22) و آيه كريمه نيزدلالتبراين مطلب دارد:
1- «يحقطن فروجهن» فرج در آيه، اشاره به همان عورتيناست و در مورد زنها چندين روايت وارد شدهاست مبنى براينكه تمام بدن زن عورة است و در نتيجه،بايد پوشانده شود; مثل«المراة كلها عوره»، قال عليهالسلام: «انماالنساء عى و عورة». (23)
2- «ولايبدينزينتهن» منظوراز زينت، مواضع زينتاست;يعنى بدن را بايد بپوشانند و فروج هم كه وجوب پوشش آن،قبلا بيان شد.
3- «ولايضربن يخمرهن على جبوبهن» ظاهر آيه كريمه، ايناست كه زنها بدن را مىپوشاندند ولى مقدارى از گردن آنها بازبود كه اين را هم مىفرمايد: بپوشانند.
ضمنا آيه «قواعد» (24) مىگويد كه زنان سالخورده مىتوانندمقدارى از پوشش خود را كنار بگذارند. معلوم مىشود كه زنانديگر بايد تمام بدن خود را بپوشانند. و همچنين آيه«جلباب» (25) ظهورواضحى دروجوب پوشش كلبدن دارد; چونكه جلباب جامهاى تقريبا سراسرى است كه كل بدن را مىگيرد،البته توضيح كامل آيه قواعد و جلباب ان شاالله بعدا مىآيد.
مرحوم، آيهالله حكيم - رضوانالله عليه - مىفرمايند:
«يحب سترالمراة تمام بدنها اجماعا بل ضرورة من الدين و يشيراليهقوله تعالى "وليضربن يخمرهن على جبوبهن ولايبدين زينتهنالاليعولتهن ..." وقوله تعالى " والقواعد من النساء" وصيحيح الفضيل وصيحيح اليزتطى (26) وماورد فى حرمة النظر الى الاجنبيه نباءعلىالملازمه بين حرمة النظر و وجوب الستر المفروغ عنها فى ظاهرالض و الفتوى». (27)
در مساله وجوب ستر در اين آيه كريمه، دو استثنا واقع شدهاست: يكى استثناء مقدارى از ستر و ديگرى مقدارى از مردان يازنان كه حكم الزامى پوشش در مقابل آنها برداشته شدهاست. امامقدار استثناء از خود پوشش «الا ما ظهرمنها»براى روشن شدنمعناى اين بخش از آيه كريمه قبلا بايد چند نكته را بيان كنيم:
1- منظور از زينت در آيه، خود زينت نيست; چون كهمسلما خود زينتبه خودى خود، حكم وجوب پوشش ندارد وآشكار كردن آن هم اشكالى ندارد (28) بلكه منظور، مواضع زينتاست كه لازمه پوشاندن زينت، پوشاندن بدن و لازمه آشكاركردن آن، آشكار كردن بدن است.
2- استثناء «الا ما ظهر منها» متصل است نه منقطع; زيرا كهاولا،اصل در استثناء، متصل بودن است و منقطع بودن، احتياجبه قرينه دارد كه در اينجا قرينهاى وجود ندارد.
مگر اين كه قول ابن مسعود را درتفسير"الا ما ظهر"بگيريم كهمىگويد:منظور لباس رويى است.دراين صورت استثنا منقطعمىشود.ولى قولابن مسعود هم اولا"با قولابن عباس و سايرينكه تفسير كردهاند به صورت و دست معارض است اضافه براينكه از ظاهر آيه هم چنين بر مىآيد كه مقدارى از بدن كه قابلپوشاندن است مىخواهد استثناء كند. وثانيا، ضمير «منها» كه بهزينت ، برمىگردد، علامت اين است كه مستثنى از جنسمستثنى منه است و استثناء متصل است و ثالثا، اين كه لباس رالازم نيستبپوشانيد، مثل كلام لغوى مىماند; چون لباس،خودش براى پوشش است واگر لباس را همبناباشد بپوشاننداولا دور لازم مىآيد و ثانيا كسى چنين چيزى را نمىگويد.
3- حال كه زينت مواضع زينتيعنى بدن شد و استثنا هممتصل شد مقدار استثنا شده از بدن چه مواضعى است؟
كاملا مشخص است كه اگر زنى در مقام پوشش بدن خود باشد وتمام بدن را بپوشاند تنها صورت و دست است كه خود به خودظاهر مىماند، البته مىتواند اين دو موضع را نيز بپوشاند اما اگرنخواهيم كه عسر و حرج و زحمت زيادى بر او تحميل كنيم،صورت و دست او باز مىماند و منظور «الاماظهر منتها» هم بهقرينه روايات، همين دو موضع يعنى صورت و دست است.چند نمونه از روايات
1- رواية ابىالجارورد «الا ما ظهر منها» فهى الثياب و الكحل والخاتم و خضاب الكف و السوار (29)
2- صحيحه زراره «الا ماظهر منها» قال الكحل والخاتم (30)
3- ابى صير ... «الا ما ظهر منها» قال الخاتم والمسكه (31) وقول ابن عباس ... رفعه الوجه و ياطن الكف (32) و قول مرحومشيخ طوسى - رحمةاللهعليه - اجمعوا ان الوجه والكفان ليسابعورة الجواز اظهارها فى الصلاة (33) و قول ومرحوم علامه طباطبايى - رحمهماالله - (35) البته قابل تذكر است كه در روايات، سرمه چشم كنايه ازصورت، والنگو كنايه از دست است كه مواضع اين زينتهاهستند. در نتيجه آيه كريمه از مقدار پوشش لازم، وجه و كفين رااستنتاء كردهاست. علاوه براين كه اين بخش از آيه نيز دلالتبرعدم لزوم پوشش وجه وكفين دارد:«وليقربنيخمرهنعلى جيوبهن» بايد به وسيله روسرى خود، گردن و سينههاى خود رابپوشانند. آيه كريمه، در مقام بيان حد و كيفيت پوشش زناناست وابتدا، حفظ فروج و بعد، آشكار نكردن مواضع زينت رابيان نمودهاست. تنها موضعى كه باقى مانده و ممكن است كهگمان شود كه جزو استثنا «الا ماظهر منها» مىباشد، گردن وسينهها است كه دستور مىدهد اين موضع را نيز بپوشانند اگرصورت و دست هم كه بيشتر از گريبان آشكار است و بيشترمورد توهم استثنا «الا ماظهر منها» مىباشد لازم بود پوشاندهشود، بايد آيه كريمه آن را بيان مىكرد.
مرحوم، آيت الله حكيم - رحمةالله عليه - مىفرمايند:
«ولايضربن يخمرهن على جبوبهن» مشعر باختصاص الحكميالجيوب فلا يعم الوجوده. (36)
مرحوم، علامه طباطبايى - رحمةاللهعليه - مىفرمايند: (37) «... وليلقين باطراف مقانعين صدورهن ليسترتها بها».
مرحوم، طبرسى - رحمهاللهعليه - مىفرمايند: «امرن بالقاء المقاتععلى صدورهن تعطيه لنحورهن ... قال ابن عباس: تغطى شعرها وصدرها و ترائبها و سوالفها» (38)
دراين باره، ميان فقها و مفسرين، اختلاف نظر است. عدهاى قائلبه وجوب پوشش صورت ودستهاودرمقابل، عدهاى قائلبه عدموجوب پوشش شدهاند. علاوه براين كه همه قائل شدهاند كهپوشاندن آن بهتر است. اما هركدام براى نظريه خود، ادلهاى ازآيات و روايات بيان كردهاندكه جهت تكميلبحث ارائه مىشود.
ابتدا ادله قائلين به وجوب پوشش را بيان مىكنيم همراه باجوابى براى هركدام و بعد، ادله قائلين به عدم وجوب پوشش.
دليل اول: 1- اطلاق آيه غض «يغضوا من ابصارهم»مىفرمايد چشم فرو گيريد و نگاه نكنيد. اين كلام، اطلاق دارد ودر نتيجه، همه جاى بدن را مىگيرد از جمله، وجه و كفين را. بعدمىفرمايند: باالملازمه هرجايى از بدن را كه نبايد نگاه كرد زنلازم استبپوشاند از جمله، وجه و كفين را.
جواب دليل اول:اولا، آيه اطلاق ندارد وحذف متعلق همدليل بر اطلاق نمىشود; چون متعلق معلوم بوده و حذفشدهاست وجود كلمه «من» شاهد بر عدم عموميت در متعلقاست;چون تبعيضيهاست. مرحوم آيةالله حكيم(ره) مىفرمايند:«والامر بالغض لاعموم فى متعلقه وحذفه لا يقتضيه اذ حمله علىالعموم لكل شىء ممتنع ولاسيما بملاحظه التعبير بقوله تعالى"منابصارهم" فان كلمه من ظاهره فى التبعيض والظاهر كونه يلحاظالمتعلق و تقدير كل شى من بدن المراة لاقرينة عليه بلالمناسبجدابقرينة مابعده ان يكون متعلقه الفروج» (39) و مرحوم، علامهطباطبايى - رحمةاللهعليه - نيز متعلق را فروج گرفتهاند: «ويكونمدلول الايه هوالنهى عن النظر الى الفروج» (40) ثانيا: هيچ ملازمهاىبين حرمت نگاه و وجوب پوشاندن نيست. همانطورى كهعدهاى از فقهاء فرمودهاند، نگاه زن به بدن مرد حرام است ولىبراى مرد پوشاندن واجب نيست.
دليل دوم: «لايبدين زينتهن الاماظهر منها» مىفرمايند: اطلاق«لايبدين زينتهن» وجه و كفين را نيز مىگيرد كه جزو زينتهايىاست كه نبايد آشكار شوند ومىگويند: منظور از استثناى«الاماظهر منها» هم، بدن نيست، بلكه منظور، لباس است;كمااينكه ابن مسعود گفته است.
جواب:اولا، با وجود استثناى «الاماظهر منها» بلافاصله بعداز «لابيدين» اطلاقى منعقد نمىشود. ثانيا، قول ابن مسعودمعارض استبا قول ابن عباس و ديگران. ثالثا: لازمه قول ابنمسعود، منقطع بودن استثناء ولغويت آن است; زيرا اگر بگويد:لباس را لازم نيستبپوشانيد، كلامى لغو است; چون قابلپوشاندن نبوده و دور لازم مىآيد. رابعا: روايات زيادى داريممبنى براينكه منظور از استثناء وجه و كفين است كه رواياتبعدا مىآيد.
دليل سوم: «لايبدين زينتهن الا لبعولتهن ....» مرحوم، آيةاللهخويى - رضواناللهعليه - براى اثبات وجوب پوشش وجه وكفين، به اين قسمت از آيه، استدلال كردهاند و فرمودهاند:«هرچند از قسمت اول آيه، كه استثناء «الا ماظهر»دارد، وجوبپوشش كل بدن، غير از وجه و كفين و عدم وجوب پوشش وجهو كفين استفاده مىشود، ولى قسمت قبل، در مقام بيان حكمظاهر شدن قسمتى از بدن است نه بيان حكم اظهار بدن براىديگران و حكم اظهار بدن براى ديگران را قسمت دوم، يعنى«لايبدين زينتهن الا لبعولتهن» بيان مىكند كه مطلقا بدون هيچاستثنايى آيه كريمه مىفرمايد: جز براى شوهر... بدن را آشكارنكند. در نتيجه، در مقام اظهار براى ديگران، هيچ موضعى از بدناستثناء نشدهاست وفقط بعضى ازافراد استثناء شدهاند. پس تمامبدن حتى وجه و كفين، در مقابل مردان بايد پوشيده باشد. و اينكه قسمت اول كه همراهاستثنااست فقط حكم ظهورفى حدنفسهرا بيان مىكند و قسمت دوم، حكم اظهار براى ديگران رامىفرمايد: فعل"بداء"اگر متعلق آن بدون "لام" بيايد معناىآشكارنكردن در مقابل پوشاندن دارد و اگر متعلق آن همراه "لام"باشد معناى پوشاندن در مقابل ارائه به ديگران دارد لذا قسمتاول، معناى ظهور فى نفسه و قسمت دوم، معناى اظهار براىديگران را دارد.
«البداءبمعنىالمظهوركمافى قوله تعالى"بدت لهماسؤاتهما"والابداء بمعنى الاظهار فاذا كان متعلقا بثى و لم يكن متعديا يا للام يكونفى مقابل الستر واذا كان متعلقا باللام كان فى مقابل الاخفاء بمعنىالارائه والاعلام ومن هنايظهرمن آلايه الكريمه فان قوله عز وجل اولا«ولابيدين زينتهن الا ما ظهر منها» انما يعبد وجوب ستر البدن الذى هوموضع الزينه و حرمة كشفه ماعدا الوجه والكفين فى حين ان قوله ثانيا«ولابيدين زينتهن الا لبعوتهن» يفيد حرمة اظهار بدنها وجعل الغيرمطلعا عليه واراءته مطلقا من دون فرق بين الوجه واليدين (41)
بعدا ايشان رواياتى را كه وجه و كفين را استثناء كرده توجيهمىكنند و تطبيق مىدهند بر نظر خودشان، مىفرمايند: رواياتىكه وجه كفين را استثناء كرده مربوط به همان قسمت اول آيهاست كه خود آيهاستنثادارد و رواياتى كه وجوب پوشش وجه وكفين رابيان مىكند. (42) مربوط به قسمت دوم آيهاست.«فان هذهالايه تصدىلبيان حكمين،حكمالظهورفى نفسه عنداحتمال وجود ناظرمحترم وحكمالاظهارللغير عندالقطع بوجود ناظرمحترم والذى يطهرانالروايات الوارده فى تفسير هذه الايه الكريمه تؤكد ماذكرناهمنالتفصيلفانبعضهانسالعنالقسمالاول وبعضهاعنالقسمالثانى». (43)
جواب: اساس استدلال ايشان براين است كه معناى فعل«لايبدين» با آوردن و يا نياوردن "لام" تغيير مىكند در صورتى كهدر مقام استعمال، غير از آن ممكن نيست; چون كه آيه، اولا،مىخواهد مقدارى ازبدن را كه حكم وجوبى پوشش دارد ومقدارى كه حكم وجوب پوشش ندارد بيان كند و در مقامتعرض به افراد ديگر نيست، لذا متعلق را همراه با "لام" نياورد وثانيا، مىخواهد حكم زن در مقابل ديگران را بيان كند، پسمجبور است متعلق را همراه "لام" بياورد. اما اين كه معناى فعلتغيير پيدا مىكند صرف استظهار است ودليلى ندارد. لغوى هماين را نگفتهاست. ثالثا، حكم ظهور فى حد نفسه يا احتمالوجود ناظر محترم يعنى چه؟ اگر ناظر نيست كه اصلا حكمپوشش هم نيست و در صورت احتمال اگر احتمال عقلانى وقوى است كه مثل وجود ناظر است و حق ندارد خود را برهنهكند واگر احتمال غير عقلانى و ضعيف است مثل عدم وجودناظر است، پس دراين صورت، با معناى ايشان هيچ موردىبراى قسمت اول آيه باقى نمىماند. رابعا، توجيه رواياتقرينهاى ندارد و صرف احتمال است.
1- طبرسى، مجمع البيان، (طهران:العمليةاسلاميه، 1383 ق)، ص 137;فيروزآبادى، قاموسالمحى، (بىجا: موسسهالرسالة، 1407ه)، چ دوم،
2- الزبيدى،تاجالعروس،(بيروت:دارمكتبةالحياة،);آلوسى، روحالمعانى،(بيروت: داراحياءالتراثالعربى،)،ج 18، ص 138
3- فيروزآبادى،پيشين;جوهرى،الصحاح،(بيروت:دارالعلمالهلايين،); راغب اصفهانى،مفردات راغب،(بيروت: دارالمعرفة،)
4- احمدبنفارس، مقايس اللغه،(مصر: شركتمكتبه، 1392 ق)،چ دوم،اصل يدل علىتقنح فىالشى و من ذلك الفرجه
5- مفردات راغب،پيشين:ؼ/p>